گیسو
مانده ایم این وسط بلاتکلیف
اگر از دلتنگی آقاجان و والده اش گریه کند که دلمان ریش میشود ،
اگر نکند بهانه نوازش گیسویش چه باشد...
از شهر طبیب آورده اند به بالینمان ، بل از سرمان بیفتد مرض بلاگ خوانی.
حکم کرد آدم بگمارند جنب رایانه ، دستمان به کیبرد رفت قلم کنند جفت پایمان را. ربطش دستگیرمان نشده هنوز.
بعد کلی استغاثه رضایت داد به نظاره فقط یک بلاگ به انتخاب خود وقت بستر ، حکم مسکن را دارد به خیالش.
اندرونمان خندیدیم به تدبیر کودکانه طبیب. انتخاب بلاگ پورج خان بود ، کفایت می کند بد مستی شبانه را.
گشایش بساط عیش که مصادف باشد با آش پشت پا و ختمش ولیمه شکرانه بازگشت ، اول دعای بعد حول حالنای پای سفره هفت سینت می شود حاجت زیارت مجدد عتبات برای آقاجان و والده دوشیزه.
سر دل که پیداست از این رخسار رنگ پریده ،
نقل مجلس رعیت است نقل رسواییمان.
بانو معاف فرمایند از نقل مجدد.
اشکال از زبان الکن ماست بانو ،
تنها کتاب خوانده ات که کلیله و دمنه باشد می شود این عاقبتت.
سرتان سلامت بانو،
لرزش دل که درخور مرتبت شما نیست.
مبادا نقل دلبرکان دربار گردد...
قبله عالم حساسیت خاص دارند روی اینگونه مقولات .
زبان که قاصر است از بیان احوالات این دل بی صاحب،
انتظار عفو داریم بابت قصور این زبان الکن ، بانو.
دلمان هم که بنده خدا فقط زبان اشارت می فهمد و بس...